من تو این شهر روزای قشنگی دیدم ، صبح های قشنگ و شب های قشنگ تر! لذت کشف این شهر هیچ‌وقت تمومی نداره ، برای منِ کنجکاوی که همیشه در پی کشف سوراخ سمبه ها هستم ، منی که میخوام خودمو پیدا کنم طی این گشتن های مداوم! 

گمان می کنم در پی کشف جهان اطرافم، روح خودم صیقل میخوره و به موازات این صیقل خوردن لایه هایی کنار میره که من اونا رو نمی شناسم! اما اون لایه ها از من هستن! و عجبِ داستان همینجاست! قسمتی از خودت رو میبینی که همیشه مخفی بوده! مثل اینکه بتونی مث یه عروسک گردون گردن ت رو صد و هشتاد درجه بچرخونی و بتونی کمر خودت و ستون فقراتت رو‌ ببینی! شاید مثال عجیب و بی ربطی باشه ولی بهترین گزینه برای بیانه این موضوعه ، دیدن لایه های جدید و ناشناخته از خود. 

که وقتی میگی میرم خودتم باورت نمیشه! اما میری در کمال تعجب؛ وقتی میگی باید برم! و طرف ت میگه دیگه حرف رفتنو نزن! و گمان میکنه تو میمونی و گمانش بسیار عبثه! و تو میری! وقتی یک جمع بهت خیره میشن و فکر نمیکنن تو اونکار عجیب رو انجام میدی اما تو انجام میدی همه رو متحیر میکنی و چهارصدنفر همزمان تشویق ت میکنن! و صدای فریادهای خاص کسی حتی اون پایین میاد که دست از تشویقِ جنون وارش! برای تو برنمیداره و تو اصلاً نمیشناسیش!

در تمام این ها منی نو نهفته که در گذر زمان کشف شده و یا نامکشوف مونده!!! و تو هربار که کوچه های این شهر رو میگردی تا یه هاستل نقلی پیدا کنی! تکه ای از خودت رو طی این تمرین کشف میکنی!

مث نفس کشیدن در کوژین! به معنای با هم زندگی کردن برای خود و یکدیگر را شناختن! شتابان برای شناختن و شناختن. و حالا گرچه این شهر رو دود‌گرفته اما هنوزم محبوبِ منِ ، برای دیدن و گشتن و سفر کردن و حتی با دود نفس کشیدن. و برای خود را پیدا کردن.

شناختن ,خودت ,لایه ,پیدا ,انجام میدی ,وقتی میگی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کارجوی جوان - آگهی استخدام دهیاری کشف آموزش سئو سایت به زبان ساده وبفلیکس اجناس فوق العاده skinbuy فرصت های تجارت آنلاین