اعتراف درناکیه اگر بگم بین تمام سیاهی لشکر اطرافم و دوستان همکاران ریز و درشتی ک دارم ادمی نبود ک امروز حتی ثانیه ای منو از وضع فلاکت باری ک داشتم نجات بده 

و امروزم مثل تکرار مکررات غم هام و انفجار های مغزمو تو کوچه پس کوچه های فردوسی و بهار خالی کردم. 

راه رفتم و یاد حرف محسن افتادم ک میگفت یاد بگیر تنها زندگی کنی منم بعد از حرف اون دارم یاد میگیرم تنها زندگی کنم و روز به روز تنها تر میشم.

جمعه ی بدی بود همین

تصاویری جلو چشمام ساخته شد ک فکرنکنم هیچ وقت فراموش کنم

اما 

اما امروز بعد ازمدت ها با شبنم حرف زدم گفت تو بهترین دوستم بودی 

ودلم بهت زمانی ک مامانم مریض بود گرم بود، این برام کافی بود

پشت تلفتن خیلی حرف زدیم وخیلی دلتنگی کردیم 

 

من تنهام همین کافیه 

امروز فهمیدم! 

تنها زندگی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بااحساس وارد شوید آهن آلات تحصیل در خارج | Study Abroad بهارانه ???? طب کار تهرانسر 5mu5ic فروشگاه هیبانا دَر مِهْ آمی پارت شاپرك